داستانهای نشنیده

چطوری وقتی یه چیز صلواتی میخونین باید صلوات بفرستین هر کی داستان منو میخونه هم باید نظر بده البته لطفن!!!!!!!

داستانهای نشنیده

چطوری وقتی یه چیز صلواتی میخونین باید صلوات بفرستین هر کی داستان منو میخونه هم باید نظر بده البته لطفن!!!!!!!

فراری۲

خوب من نمیخواستم اینو بذارم به خاطر اینکه بدون هیچ سانسوری اون حرفایی که بینشون رد و بدل شده رو نوشتن

ولی خوب خوندنش خالی از لطف نیست و یه عبرتی میگیریم

در هر صورت ببخشین دیگه اگه اینجا هم نمیخوندین شاید یه جای دیگه میخوندین

برین ادامه ی مطلب


و بعد با هم خندیدیم .

زنگ خونه به صدا در اومد ، گفت : زنگ زده بودم ناهار بیارن . و رفت نهار رو بیاره . بعد از خرودن ناهار کارخونش رو نشونم داد . بعدم بردم یه آرایشگاه . گفتم: ولی من که از قبل وقت نگرفتم ؟ پیاده شد و زنگ در رو زد .

بهش گفتم : پارسا داری چیکار میکنی؟ باید از قبل نوبت گرفته باشی .

پارسا در حالی که داشت موهای سیخ شدش رو درست میکرد که اتفاقا خیلی هم ژل داشت .در باز شد و یه خانوم جوونی بیرون اومد و احوالپرسی گرمی باهاش کرد و منو معرفی کرد بهش .

و بعد رو کرد به من و گفت : روژین خانوم نامزد علیرضا دوستمه  . نگاش کردم و یه سلام احوال پرسی کوتاه باهاش داشتم .

گفت : الآن که سرم شلوغ نیست ، فقط یه رنگ مو دارم ، بیاد بشینه ، یه ربع دیگه تموم میشه .

پارسا : باشه پس بشین من میرم یه دوری میزنم یه خورده هم خونه رو مرتب میکنم بعد میام دنبالت ، فقط صبر کن کیفت رو بیارم .

روژین رفت داخل آرایشگاه  و من دم در منتظر وایستادم تا پارسا واسم کولم رو بیاره . موهام رو قبل از اینکه حرکت کنیم ، شونه کرده بودم و قبلش هم حموم بودم .

کولم رو بهم داد و بعدش گفت : یه دسته 2000 تومنی و 5000 تومنی پول گذاشتم توی جیب جلوی کیفت. یکم خجالت کشیدم ، ولی مونده بودم که چی بگم . ازش تشکر کردم و قول دادم که جبران میکنم . خندید گفت : بله منم میدونم چطوی حسابمو باهات جبران کنم . بعد با هم خندیدیم و من کولم رو از دستش گرفتم و رفتم داخل آرایشگاه .دیوارهای آرایشگاه سفید بود ولی روش پوسترهای بزرگ مدذل مو و مدل آرایش نصب شده بود . مدل مو ها خیلی توجهم رو به خودش جلب کرد . یه موسیقی ملایم گذاشته بود .

در همون حال که موهای مشتریشو رنگ میکرد ، شروع کرد به صحبت کردن با من . بهم میگفت : تازه با پارسا آشنا شدی؟

گفتم: بله . گفت : پارسا بچه خوبیه . از اینایی که اصلا حتی سیگار هم نمیکشه ، چه برسه به مواد و اینا . علیرضا از دبیرستان باهاش دوست بوده . بچه ی خیلی خوبیه . البته تا یادم نرفته بگم که در عوض اینکه سیگار نمیکشه ، انقدر چیپس و پفک و این جور خرت و

 پرت ها میخوره که دو برابر سیگار واسش ضرر داره ، ولی حرف گوش نمیده . راستی؟ تو چطوری با پارسا آشنا شدی؟ آخه اون معمولا با هیچ دختری دوست نمیشه ، یعنی من و علیرضا که تاحالا ندیدیم با دختری دوست باشه  .

یه نگاهی به آینه ی روبروی مشتری روژین انداختم و بهش گفتم :

پارسا خودشون بعدا واستون توضیح میده واستون .

خندید و بعد رو به مشریش گفت : کارتون تموم شد ، فقط حواستون باشه که دفعه ی بعدی که میرین حموم ، از این نرم کننده حتما استفاده کنید تا رنگ موهاتون خوب بگیره . و بعد مشتریش بهش گفت :

چقدر تقدیمتون کنم ؟

روژین گفت : باشه ، قابلی نداره .

مشتری : نه خواهش میکنم ، این چه حرفیه میزنید ؟

روژین خندید و گفت : بی تعارف ؟

مشتری: نه خواهش میکنم ، خجالتمون ندید که سرخ میشم ...

روژین با همون لبخندش گفت : 40 تومن . البته قابلی نداره .

مشتری از توی کیفش ، یه دسته 5000 تومنی پول درآورد و شروع کرد به شمارشش . وروژین هم همینطور تعارف تیکه پاره میکرد .

زن ، پول رو به روژین داد و خداحافظی کرد . روژین دختر خوش برخوردی بود . بهم گفت : بیا بشین روی صندلی .  رفتم سمتش و روی صندلی نشستم .

در حالی که موهام رو ناز میکرد ، گفت : هیکل قشنگی داری ، همون اول که دیدمت ، از هیکلت خیلی خوشم اومد . بدنسازی میری .

گفتم : نه من مادر زادی اینطوری بودم . به داییم رفتم ، اونم خیلی خوش هیکله .

خندید گفت : پس بیخورد نیس میگن بچه حلالزاده به داییش میره .

خندیدم . هی نخ گرفت و یه کم پیچوندش و شروع کرد به بند انداختن صورتم .

کارم نیم ساعتی طول کشید . آخرش هم  باهاش حساب کردم و تشکر کردم . میخواستم برم که روژین گفت : کجا میری از اینجا ؟ بهش گفتم : پارسا قرار بود بیاد دنبالم .

خندید گفت : هنوز که نیومده . بهش زنگ زدی؟ گفتم : نه ، الآن زنگ میزنم .

از توی کولم گوشیم رو در آوردم ، 1 اس ام اس داشتم ، پارسا بود :

 

ناز من گریه نکن که اشکات میریزه

دل من خون میشه وقتی چشمات خیسه

دل من طاقت بیار عشقت برمیگرده

همدمم ، عشقت لحظه هامو پرمیکرده

 

بهش اس ام اس دادم : کی میای دنبالم؟ من کارم تموم شده . 20 ثانیه بعد از اینکه اس ام اس دادم ، گوشیم زنگ خورد : الو .سلام پارسا جون .

-سلام خانومی . کارت تموم شده ؟ الآن دارم میام دنبالت . تو خیابونا داشتم ولگردی میکردم ، یه کم صبر کن الآن میام .

-باشه . چند دقیقه دیگه میای؟

-5 دقیقه . قربونت ، خداحافظ.

-خداحافظ .

روژین پرسید : چی شد ؟ گفت کی میاد ؟

گفتم : گفت 5 دقیقه دیگه اینجائه .

روژین : آدم خوش قولی نیست که راس قرار بیاد . مطمئن باش 5 دقیقه یعنی نیم ساعت واسه اون . خندیدم گفت : نمیدونم .

از قرار معلوم ، برای اولین بار ، پارسا خوش قولی کرد و زود تر از 5 دقیقه اومد دنبالم .

روژین خیلی تعجب کرد ، به پارسا گفت : از قرار معلوم آقا دوماد بدجور خاطر عروس خانوم رو میخواد ها ؟

پارسا گفت : دفعه بعدی سر به سرم بذاری ، میگم علیرضا طلاقت بده .

همه با هم خندیدیم . و بعد کوله پشتیم رو برداشتم و با روژین خداحافظی کردم .

رفتم داخل ماشینش نشستم گفتم : نمیدونم واقعا چطوری ازت تشکر کنم . ممنونم . جبران می کنم .

ازم پرسید : باکره ای ؟

گفتم چی ؟

گفت : باکره .

پرسیدم : یعنی چی؟

گفت : باکره نمیدونی یعنی چی ؟ یعنی کسی که اپن باشه .

گفتم : چی باشه ؟

گفت : اپن هم نمیدونی یعنی چی؟

گفتم : یعنی باز کردن .

خندید گفت : باکره یعنی کسی که پرده ب *ک *ار*ت نداشته باشه .

گفتم : آها فهمیدم .

گفت : چه عجب ، الآن میترسیدم بپرسی پرده ب* ک *ار  * ت یعنی چی .

خندیدم . گفت :

حالا باکره ای یا نه .

گفتم : نه .

پرسید : میخوای همینطوری مرتب بمونی ؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد